قرار نبود ...

قرار نبود میدان را خالی کنیم و از دور به نظاره بنشینیم

قرار نبود کسی جلو آمدن سختش باشد

قرار نبود کسی خیالش از وفاداری کسی راحت شد

گنجشک های بی پناه حس او با تیر کمان عادت نشانه بگیرند

قرار نبود کسی دیر کند

قرار نبود همدیگر را بی قرار کنیم

قرار نبود سایه هم را با تیر بیقراری نشانه رویم

قرار نبود رویای هم باشیم

قرار نبود قراری باشد که قراری نیست

قرار نبود انتخابمان بین آسمان فردا و تردید زمین گیر کند

قرار نبود هر کس سرش گرم شد دل را هم سر گرم کند

قرار نبود هر چه قرار نیست باشد

نه ... قرار نبود آنچه قرار نیست باشد


نه قرار نبود .....................


قرار تنها بر بی قراری بود برای بر قراری

فقط یک چیز مهم است که باید به یاد همه بماند

روزی بودیم و آن بودن بسیار پربها بود

پس بیائید آن قرار پربها را به پشیز بیقراری نفروشیم

که روزی چون حافظی نگوید :

یار مفروش به دنیا که بسی سود نکرد

آنکه یوسف به زر ناسره بفروخته بود

موسوی

 

[ شنبه 26 فروردين 1391برچسب:, ] [ 21:56 ] [ فارغ التحصیلان ]
[ ]
صفحه قبل 1 صفحه بعد